پانيا و دلتنگي براي مادر بزرگش
حدود 60 روز از فوت مامان پري ميگذره و پانيا چند روزه كه بهانه ديدن ماماني قشنگش رو ميگيره نميدونم چرا بيشتر موقع اذان مغرب با ديدن يه مسجد ميگه " مامان بريم داخل الله اكبر و به مامان پري سلام بديم اخه خيلي دلم براش تنگ شده " پانيا به مسجد ميگه الله اكبر يا ميگه مامان چرا عمه گريه ميكنه منم ميگم خوب دلش واسه مامانش تنگ شده و گريه ميكنه مثل شما كه وقتي من ميرم سر كار پشت سرم گريه ميكني بعد در جواب ميگه خوب كاري نداره من سوار اسكوتر ميشم و ميرم دنبال ماماني و ميارمش تا عمه ديگه گريه نكنه يا وقتي از خونه مامان اينا به خونه ما زنگ ميزنن منشي تلفن اعلام مينكه call fram maman pari &nb...
پانيا و يه روز برفي شاد
امروز 8 بهمن 96 هست و خدا رو هزار مرتبه شكر برف خوبي اكثر استهانهاي كشور رو سفيد كرده و همه از اين بابت خوشحال هستند و به خاطر اين نعمت خدا رو سپاس مي گويند. ولي درست در لحظه اي كه شاكر خداوند بابت اين نعمت هستيم و لذت مي بريم به ياد خانواده هاي زلزله زده مي افتيم كه بنده خداها تو اين سفر بدون سرپناه مناسب چقد اذيت ميشن و همين امر كمي از شادي لذت برف بازي كم ميكنه.ان شااله هيچ خانوده اي به هر دليل بي سرپناه نشه. من و بابا امروز به خاطر شدت بارش تصميم گرفتيم سر كار نريم و يه روز شاد و برفي رو در كنار دختر عسلمون سپري كنيم و واسه همين لباس گرم پوشيديم و رفتيم حياط تا هم ادم برفي درست كنيم و هم كمي با پاني كوچولومون كه تا حالا اين طوري ...
نویسنده :
مامان پانيا
23:44